آذر بود، باران می‌بارید - پنجه گرگ جنگ بر صورت نسل

آذر بود، باران می‌باريد: پنجه گرگ جنگ بر صورت نسل

فهرست مطالب

رمان بزرگسال آذر بود، باران می‌بارید نوشته مجتبی تقوی‌زاد به مسئله جنگ و تأثیرات آن پرداخته است. در این مقاله، تقوی‌زاد به معرفی کتابش پرداخته و توضیح می‌دهد که در هر داستان به کدام تأثیر جنگ توجه کرده است.

مجتبی تقوی‌زاد - نویسنده

 

درک خشونت یکی از خاطرات تلخ بشر است که هیچ‌گاه از ذهن پاک نمی‌شود. خشونت زائیده‌ی بشر که شاید از قابیل آغاز گشته، روز به روز تبلور بیشتری یافته و شئون جدیدتری را تجربه کرده است وحالا آذر بود، باران می‌بارید به همین خشونت ها می‌پردازد.

«آذر بود، باران می‌بارید» حاصل نگاه به دورانی است که ایران درگیر دهشتناک‌ترین وجه خشونت یعنی جنگ شده بود. به یاد دارم دوست نویسنده‌ای پرسید: «چرا دست از سر جنگ برنمی‌داری؟» پاسخ دادم: «می‌خواهم دست بردارم، جنگ دست برنمی‌دارد.»

به راستی این‌چنین است. هر جنگ حداقل سه نسل را به كام خود می‌كشد: نسلی كه فرزندان خود را در میانه‌ی میدان می‌بیند، نسلی که خود تن به جنگ داده است، و نسلی كه پدران خود را در كارزار می‌بیند. گرگ جنگ، چنگ خود را به صورت این سه نسل می‌افكند.

داستان ناتمام جنگ

آذر بود، باران می‌بارید در واقع به سیر تکوینی خشونت می‌پردازد. این کتاب با داستان «خوابیده بودیم» آغاز می‌شود. داستانی پیرامون خشونت جامعه مردسالار. انتقال وراثتیِ خشونت به مردان اجتماع ایرانی، تهمینه داستان را وادار به گفتن این جملات می‌کند: «چی گیرشون میاد از این جنگ‌ها؟ مردها همینن دیگه، فقط فکر تکه پاره کردن آدما و کشورهان که بگن چی؟»

«پرونده سهراب. م» به دیگر تأثیر جنگ بر مردمان می‌پردازد. جنگ، خانواده‌ای را از هم می‌پاشاند، آنقدر که پدر، فرزندش را نمی‌شناسد. دیگر از رستم افسانه‌ای خبری نیست. اینجا پدری حرف می‌زند که درهم شکسته و خشونت، بنیان خانواده‌اش را فرو ریخته است.

«دهان» داستان جوانی‌ست که جوانی‌اش و رفاقت‌های جوانانه‌اش قربانی جنگ شده است. کسی که می‌خواهد دهان باز کند، رفاقت تکمیل کند، و از کمین‌های خطوط دشمن بگوید: «این مقر، شب‌ها هم خواب ندارد؛ بچه‌ها می‌روند و می‌آیند اما هر وقت خواستم چیزی بگویم، دیدم دهان ندارم.»

«آش بره» بازنماییِ خاموشیِ یکی از مهم‌ترین موهبت‌های بشر یعنی اعتماد به هم‌نوع، بر بستر خشونت جاری در جنگ است. سرباز حادثه‌دیده، با هراس کشته شدن توسط هم‌نوع و هم‌وطن، هر شب تا کام مرگ می‌رود و بازمی‌گردد. قربانی دیگر ماجرا جوانی است كه در بحبوحه جنگ برای یك گالن گازوییل كه خانه‌ای را گرم كند، جان خود را می‌بازد.

«خون‌مردگی» حکایت اثر زخم‌هایی‌ست که تا آدمی عمر دارد با او همراهی می‌کند. راست می‌گفت هدایت بزرگ: «در زندگی زخم‌هایی‌ست که مثل خوره روح را آهسته و در انزوا می‌خورد و می‌تراشد.» یکی از این زخم‌ها، خون‌مردگی است.

دو دختر نوجوان در روزگاری که بایستی تکیه‌گاه محکمی چون پدر داشته باشند، تنها مانده‌اند و تندباد روزگار امانشان را بریده است. «حوری‌ها بیدار بودند» به خطوطی می‌پردازد که خشونت جنگ بر صورت دختران این دیار انداخته است.

آذر بود، باران می‌بارید روضه‌ی مکشوف ماندگاریِ اثرات جنگ بر گرده‌ی کودکان این سرزمین است. سال‌ها پس از جنگ، «آگرین» جسم و روحش را قربانی مین‌های باقی‌مانده از جنگ می‌بیند. ایران همان آستین خالی چوخورانک آگرین است که در باد تکان می‌خورد.

نامه‌هایی كه «برسد به دست خودش» را می‌سازد، قرار بوده دلتنگی‌های مادر پیری را به فرزند حاضر در منطقه جنگی‌اش برساند. آرزوها، بیم‌ها و امیدهای مادر، که مام وطن در مقیاس کوچک است، به خط دخترکی روستایی به منطقه می‌رود و چشم‌های هر دو به پرچین خانه روستایی می‌ماند.

«برف سر ایستادن نداشت» به مرگ‌زیستی می‌پردازد. مرگ‌زیستی‌ای که زائیده خشونت جنگ است و نسل به نسل انتقال می‌یابد. این عامل بسیاری از جوامع درگیر جنگ را سال‌ها تحت تأثیر قرار داده است. خاطره تابوت‌هایی كه هر روز در شهر می‌چرخیدند، اثر مستقیمی بر روانِ مرگ‌زیست جامعه ایجاد می‌كند.

«عاشقانه در برجک» رد زخمی دیگر است از خشونت جاری در جنگ بر پیکره‌ی والاترین احساس بشری، یعنی عشق. فضای سنتی غالب در ایران وقتی به روزگار پُردغدغه جنگ گره می‌خورد، اولین قربانی خود را از عشق می‌گیرد.

دیدن جان باختن رفیق مقابل چشمان وحید، چنان روح وی را می‌خراشد که تعریفش از دایره ادراک اطرافیان خارج می‌شود. «روی سینه‌اش دو پلاک است» به دوگانه وفاداری و ملامت می‌پردازد.

«امضا» آخرین غم‌نامه این کتاب است. این داستان به دختری می‌پردازد که از روح پدرش برای امتحان ریاضی‌اش استمداد می‌گیرد. او با پدری كه دیگر نیست زندگی می‌كند، حتی بیشتر از آدم‌های زنده اطرافش.

در این مجموعه بنا داشته‌ام به آثار مخرب جنگ بر زندگی جمیع جامعه بپردازم. با این که دفاع از خاک را پاک می‌دانم اما واهمه از جنگ را کتمان نمی‌کنم. جنگ‌ها هیچ‌وقت دست از سر نسل‌های درگیر خود برنمی‌دارند.

تصویر جلد همراه با لینک خرید آذر بود باران می‌بارید

آذر بود، باران می‌بارید را از اینجا تهیه کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

X