صدای خش خش برگ در نیمهشب، صدای پیچ و تاب خوردن یک طناب اطراف یک نرده پوسیده و حضور در یک جزیره در ناکجاآباد قطعا ترسناک است، نه؟
معلوم است که نه! تمام اینها هیجانانگیز است، چرا؟ چون مثلا ممکن است حین پیدا کردن منبع آن صدای خش و خش برگ به یک تونل خرگوش برسیم و بعد سر از سرزمین کوتولهها دربیاوریم.
یا مثلا آن طناب را بگیریم و برویم بالا و برسیم به آن قلعه و سرزمین عجیبی که جک با لوبیای سحرآمیزش رسید.
بله! باورش سخت است، اما داستانهای ترسناک صرفنظر از ترسناک بودنشان، میتوانند عنصر شجاعت را در ما پرورش بدهند.
اما هنوز هستند افرادی که به ژانر وحشت و ادبیات این ژانر خیلی روی خوش نشان نمیدهند. ممکن است این نوع خاص از ادبیات را عامهپسند بدانند. برخی میگویند چه فایده دارد که بترسیم و بلرزیم؟ و بعضی دیگر میگویند اصلاً به چه دردی میخورد کتاب وحشتناک بخوانیم؟
اما یادتان باشد که کلی از نویسندههای بزرگ از همین آقای استاین که میخواهیم کتابهایش را معرفی کنیم تا استیون کینگ همه و همه در همین ژانر قلم زدند و کلی آثار جذاب خلق کردند.
باور نمیکنید؟ خب این مقاله را تا انتها بخوانید تا نگاهتان به ادبیات ژانر وحشت حسابی تغییر کند.
چرا باید به سراغ ادبیات ژانر وحشت برویم؟
-
سرگرمی
این سادهترین پاسخ ممکن برای مطالعه کتابهای ادبیات وحشت است. قرار نیست همه ما در بیستوچهار ساعت شبانهروز و در تمام عمرمان به فکر شکافت اتم باشیم. ذهن آدمیزاد به عنصری به نام سرگرمی هم نیاز دارد تا از مشکلات روزمره خلاص بشود، به دنیاهای جدید برود و کمی نفس بکشد. درست مثل شناگری که بعد از ساعتها شنا کردن و کوفته کردن دست و بازوهایش یکگوشه مینشیند و نفس راحتی میکشد.
و از حق نگذریم دنیای ارواح و موجودات پلید هم جذابیتهای خودش را دارد. باور نمیکنید؟ مثلاً روح از کاسپر جذابتر داریم؟ یا تا حالا خونآشامی به بامعرفتی اردک قلعه هزار اردک دیدهاید؟
-
جرئت و شجاعت
آن مثال معروف را شنیدهاید که میگوید: «ادب از که آموختی؟ از بیادبان؟» حالا در ژانر وحشت البته هیچ اثری از بیادبی نیست و خیالتان کاملاً راحت باشد. اما خواندن این داستانها به ما این امکان را میدهد که حس ترس را در محیطی امن تجربه کنیم و متوجه بشویم وقتی میترسیم دقیقاً چه اتفاقی در بدنمان میافتد. دستوپاهایمان واقعاً شل میشود؟ ضربان قلبمان بالا میرود؟ در این شرایط چطور نفس بکشیم اوضاع بهتر میشود؟
از اینها گذشته یاد میگیریم که در این حالت هم ذهنم قرار است کارش را به بهترین شکل انجام بدهد. پس به دنبال راه فرار میگردیم و سعی میکنیم با موقعیت ناممکن روبهرو شویم. و بعد به آن عنصر اصلی دست پیدا میکنیم. شجاعت! چیزی که باید مثل یک اسلحه همیشگی همراهمان داشته باشیم تا بتوانیم از پس مشکلات بربیاییم. درواقع مطالعه داستانهای ترسناک به ما ابزارهایی را میدهد که برای خروج از یک موقعیت بحرانی به کارمان میآید. وقتی در یک محیط امن از این ابزار استفاده کنیم، بهتدریج مثل یک جوشکار ماهر، دیگر جای تکتک ابزارهایمان را میدانیم و در مواقع خطرناک واقعی چشمبسته به سراغ جعبهابزارمان میرویم.
-
شناخت احساسات
دوران نوجوانی از آن دورانهایی است که تا دلتان بخواهد ترسناک است. ورود به مدرسه جدید، دردسرهای پیدا کردن دوست و کلی مشکل ریزودرشت. مطالعه آثار ژانر وحشت به کودکان و نوجوانان آن روی دیگر خودشان را هم نشان میدهد، فرصتی برای کشف احساسات جدید، فرصتی برای شناخت خودشان بهعنوان یک نوجوان.
درواقع هنگام مطالعه داستان ترسناک، قرار نیست از اول تا آخر بترسیم و دندانهایمان کلیککلیک به هم بخورد. در این داستانها تا دلتان بخواهد دوپامین است که از مغز ترشح میشود. هورمون هیجان. ما ذوقزده میشویم. خوشحال میشویم. دلواپسی را تجربه میکنیم. شناخت تکتک این احساسات کمک میکند تا وقتی در یک بحران هستیم، احساساتمان را از هم تفکیک کنیم. و این کاری است که در هیچ کلاسی نمیتوانید نمونه و مثلش را پیدا کنید.
آر ال استاین که بود و چه نوشت؟
حالا که در پاراگراف قبل از مدرسه گفتیم، اجازه بدهید این بخش را هم مثل سؤالات امتحانی شروع کنیم. واقعاً آقای استاین چه معجونی وسط داستانهایش آماده میکند که اینهمه طرفدار دارد؟ که کتابهایش دائم تجدید چاپ میشوند؟ اجازه بدهید کمی هم با آقای استاین آشنا بشویم.
اگر بخواهیم خیلی کلاسیک آقای استاین را معرفی کنیم، باید بگوییم که ایشان در سال 1943 در اوهایو دنیا آمد و بعد حدود نه سالگی، اولین داستانش را نوشت. اما بعدازآن و کمی که بزرگتر شد یک وظیفه برای خودش تعریف کرد و آن چیزی نبود جز: «سیخ کردن موهای بچهها و مردم!» اگر بخواهیم صادق باشیم باید بگوییم واقعاً وظیفه عجیبی است.
اما! آقای استاین، این وظیفه را طوری جدی گرفت که شمار کتابهایش به 500 جلد رسیده است. کتابهایی که در آنها شما میتوانید ترس را تجربه کنید. ترسی که دور نیست و وسط همین زندگی روزمره سراغ آدمها میرود.
جناب استاین به خاطر سبک خاص نوشتنش و تواناییاش در ترساندن بچهها کلی هم جایز برده است. از جایزههای کوچک تا جایزه بهترین کتاب سال و…
اما استاین دقیقاً چطوری مینویسد که این همه طرفدار دارد؟
سبک خاص آقای نویسنده در ژانر وحشت
- سادهنویسی از اصول اولیه آقای استاین است، او داستانهایش را با جملههای سخت و توصیفات اضافه، سختخوان نمیکند و همین باعث میشود با خیال راحت سراغشان بروید.
- اتفاقات و فضای داستانهای استاین ماورایی نیست. وسط یک مدرسه یا یک شهر و جزیره اتفاق میافتد. کاراکترها هم لزوماً ابرقهرمانهای با ویژگیهای خاص نیستند و تمام اینها باعث میشود همذاتپنداری مخاطب بیشتر بشود.
- لحن داستانهای استاین نیمه جدی نیمه شوخی است. درنتیجه میتوانید هم بترسید هم بخندید. و از آن مهمتر از یک کتاب خوشمزه لذت ببرید.
به تالار مخفی خوشآمدید!
کتابهایی که در این بخش به سراغشان رفتیم از مجموعه تالار مخفی هستند که حسابی طرفدار دارند. میتوانند برای بچهها و نوجوانها جذاب باشند. اگر باور نمیکنید بفرمایید خلاصه کتابها را بخوانید تا با جادوی آقای استاین بیشتر آشنا بشوید.
چنگال مرگ
همسایهتان گربه عزیزش را به شما سپرده است تا از او مراقبت کنید. از شانس خوب شما! جناب گربه به پیادهروی میرود و زیر چرخهای یک ماشین میمیرد. حالا باید چهکار کنید؟
این همان ماجرایی است که مایکی و آماندا در کتاب چنگال مرگ با آن روبهرو هستند. اما داستان به همینجا ختم نمیشود چون مردن یک گربه که چیز ترسناکی نیست. ماجرا وقتی وحشتناک میشود که به یک شهربازی میرویم که بخشی برای ترساندن دارد. یک بخش وحشتناک که خب ما فعلاً در این مقاله نمیخواهیم پایمان به آنجا باز بشود.
برای تهیه کتاب چنگال مرگ کلیک کنید.
شب غولها
به نظرتان اگر هابیتها به شهر غولها میرفتند، چه حس و حالی پیدا میکردند. این همان حال و هوایی است که استیون دارد. استیون یک پسرک بازیگوش است که دوست دارد با شعبدهبازی سربهسر دیگران بگذارد. و البته دیگران! هم هوس میکنند از خجالتش دربیایند. پس به استیون شربتی میدهند تا تبدیل بشود به یک موجود کوچک پانزده سانتیمتری.
حالا عنکبوت خانه تبدیل میشود به یک غول بزرگ که تجربه رویارویی با آن حسابی ترسناک است. اما استیون قرار است با آن ابعاد کوچکش دیگر چه تجربههای عجیبی را از سربگذراند؟ برای پیدا کردن جواب کتاب شب غولها را ورق بزنید.
کتاب شب غولها را از اینجا تهیه کنید.
ماسکهای شیطانی
تا حالا یکی از این ماسکهای عجیب را زدهاید تا با آن دوست و همکلاسیهایتان را بترسانید؟ حالا بیایید تصور کنیم که این ماسکها قدرتی جادویی دارند. مثلاً پنج ماسک قدیمی که کمک میکنند یک آدم شرور دنیا را زیر سلطهاش بگیرد. طبیعتاً هرکدام از ما در این مواقع سعی میکنیم جلوی آن آدم شرور را بگیریم. مونیکا و پیتر، شخصیتهای اصلی داستان ماسکهای شیطانی هم دقیقاً همین کار را کردند. اما متأسفانه داستان در شب هالووین اتفاق میافتد شبی که در آنهمه یک ماسک پرزرقوبرق بهصورت زدهاند. حالا پیدا کردن آدم شرور و ماسکهایش مثل پیدا کردن سوزن در انبار کاه است.
کتاب ماسکهای شیطانی را از اینجا تهیه کنید.
مدرسه زامبیها
زامبیها هممدرسه میروند؟ در مدرسه چه چیزی یاد میگیرند؟ چطور در روز بخوابیم و شبها به سراغ آدمها برویم؟ راستش ما که نمیدانیم ولی اگر از مت، قهرمان داستان مدرسه زامبیها بپرسید، احتمالا اطلاعات دسته اولی از حضور در این مدرسه برایتان دارد.
هرچند مت هم دوست نداشت سر از این مدرسه دربیاورد و به اصرار پدر و مادرش به این مدرسه رفت ولی بااینحال باید ببینیم آیا توانسته از دست زامبیها فرار کند؟ شاید خودش هم تبدیل به یکی از آنها شده است، شاید هم همین حالا دارد با یک نقشه حسابشده فکر حمله به یک مدرسه دیگر را در سر میپروراند؟ برای پیدا تجربه حضور در میان زامبیها، پیشنهاد ما این است که خیلی راحت و بیخطر به سراغ کتاب مدرسه زامبیها بروید. هم جواب سؤالاتتان را میگیرید و هم با مت بیشتر آشنا میشوید.
برای خرید کتاب مدرسه زامبیها کلیک کنید.
فریاد وحشت
یکصدای مرموز از پشت تلفن که زمزمه میکند، هرکسی را میترساند. مخصوصاً اگر این فرد جک هارمون باشد. دانشآموزی که در مدرسه هدف اول قلدرهای مدرسه است. اما مشکل جک این است که چطور با موجود پشت تلفن کنار بیاید، چطور به دیگران بگوید یک موجود پلید وجود دارد که هیچکس او را نمیبیند؟ اگر شما جای جک بودید چهکار میکردید؟ تلفن را میشکستید؟ مثل یک شوالیه شجاع به جنگ آن موجود پشت تلفن میرفتید؟ خب اجازه بدهید به ببینیم جک در کتاب فریاد وحشت چهکار میکند. راستی این فریاد وحشت از حنجره چه کسی خارجشده است؟ جک یا یکی از دوستانش؟
برای تهیه کتاب فریاد وحشت اینجا کلیک کنید.
طلسم عوضی
این کتاب جلد ششم مجموعه تالار مخفی است. اینجا ما یک مسابقه مدرسهای داریم که همه آرزو دارند در آن برنده شوند. چون پای یک جایزه بزرگ وسط است. اما چند شرکتکننده عجیب هم داریم. از یک ورزشکار تا کُری که به شکل عجیبی خوششانس است. اما برای برنده شدن در مسابقه شانس خالی کافی است؟ اگر کُری هوس کند با تکیهبر خوششانسیاش بلایی سر دیگران بیاورد چطور؟ اگر این دفعه شانسش درست عمل نکند و اتفاقی برای خودش بیفتد، چطور؟ به نظرتان مدرسه هارلی گرو قرار است شاهد چطور مسابقهای باشد؟ بلیت تماشای مسابقه همینجاست در کتاب طلسم عوضی با ترجمه شهره نورصالحی.
کتاب طسم عوضی را از اینجا تهیه کنید.
پایان سفر وحشت با آر ال استاین
داستانهای ترسناک مهارت خواندن و گوش دادن را در بچهها تقویت میکنند. مثل هر کتاب سرگرمکننده دیگری. و درعینحال به بچهها یاد میدهند که چطور شجاع، جسور و نترس باشند و از ابراز احساساتشان نترسند. درعینحال این کتابها منبع غنیای از الهام هستند. قدرت خلاقیت بچهها را شکوفا میکنند و برایشان از دنیاهایی میگویند که فقط در ذهنشان میتوانند بسازند. دنیاهایی که هیچکس نمیتواند رؤیایش را از آنها بگیرد و پروبال خلاقیت و پروازشان را کوتاه کند.