در این مقاله به مرور سه اثر ژانری نشر پیدایش؛ خدمات دستگاه هیولاساز دمشقی، ماورا و رزونانس میپردازیم. درباره داستانشان و تجربهای که در پس هر قصه انتظار ما را میکشد، صحبت میکنیم.
دربارهی خدمات دستگاه هیولاساز دمشقی: همه در معرض هیولا شدنند
وحشت داستانهای قدیمی از جایی نزدیکتر میآید. از همین جا، از شرق میانه با پیوندی آشکار و کنایههایی آشکار تر از زمینهی اجتماعی سیاسی و تاریخی که از آن متولد میشود. دنیای گروتسکش، بعضی انیمیشنهای اروپای شرقی و علی الخصوص کارهای یان شوانکمایر را به یاد میآورد و وحشتش انگار وارث و تکامل یافتهی همان نوع وحشتی است که ما در کارهای غلامحسین ساعدی و بهرام صادقی میبینیم.
خصوصاً که دنیای دفرمهی کارهای قدیمی و وجه شوخ طبعانه و پارودیکش، نسبت نزدیکی به هم دارند. وحشت کارهای قدیمی وحشت دگردیسی است. از دگردیسی منظور وحشت از نتیجهی دگردیسی و تبدیل شدن به هیولا نیست. وحشت در کارهای بهزاد قدیمی وحشت از خود پروسهی دگردیسی است. پروسهای که در داستانهای او عموماً پایانی نیست. وحشتی روزمره، از معنا تهی شده و تنیده در تار و پود دنیای داستانی که کاراکترهای سرگردان داستانهای قدیمی را احاطه کرده.
شری که چنان روزمره و عادی شده، چنان با پایهایترین رفتارهای قهرمانان او در هم آمیخته که هیچ گریزگاهی برای آنان نمیگذارد. از شیر فروشها و سگهایشان گرفته تا نامیرایی که هر چه نمیخورد تمام نمیشود. هراس موجوداتی گیر کرده میان انسان و هیولا. موجوداتی که در پروسهی دگردیسی مدام نه میتوانند انسان بشوند و نه حتی هیولا. و شالجوم که حرفهاش در داستان دوم، اسمش را به مجموعه وام داده هربار در هرکدام از داستانها با کسوت و در چهرهای جدید ظاهر میشود انگار میخواهد جایی این چرخه را بشکند.
اما این دنیا رخوت زده است و منجمد شده. هیولاساز دمشقی هیولایی مدام هیولا میسازد ولی هراس واقعی جایی است که این جهان هیولایی و اخته به هیچ چیز اجازه ی متولد شدن نمیدهد. جهانی تروما زده که همه در معرض هیولا شدنند ولی هرگز هیولا نمیشوند. محنت پایان نمیپذیرد و تروما هرگز التیام نمییابد. بله. به جهان هیولاساز دمشقی خوش آمدید.
سفر به جهان هیولاساز دمشقی را از اینجا آغاز کنید.
دربارهی رزونانس: روایتگر تجربه مرگِ در حال طلوع
رمان در لحظهای حومهای در غیاب هرگونه محاکات فانتزی یا ژانری آغاز میشود. در اوقات روزمرگی بازی کودکانی که حلول رزونانس را به چشم میبینند و این گشایش نوید قصهای را میدهد که نه در لحظات ژانری معمول که در بزنگاههای انسانی بازگو خواهد شد. جهان پس از رزونانس که جادویش برق است و غرابت اقلیمها. در جایی از رمان در توصیف تبریز به این جملات بر خواهید خورد:
شهر بالکل دیوانه شده. همه فراموش کردهاند که قبلا چه کسی بودهاند. کودکان مفلوک، شبحوار به دنبال هر صدایی میافتند. زیباترین نقطههای شهر سوختهاند. انگار که چشمهای تبریز را درآوردهاند.
تبریز پس از رزونانس، که انگار تنها در روایتی تروماتیک، صاحب زندگیست همان اقلیمیست که میتواند موطن همهی شخصیتهای اصلی رمان باشد. از اسرافیل تقیف، دانشمند دیوانه که نشانگان رزونانس به جنونش کشانده تا رشید، کاوشگر جهان پسارزونانس که تا انتهای این ترومای پیشامدکرده را میپیماید.
اما چیزی که پیش از هر چیز، تجربهی شخصی من از خواندن رزونانس را به تجربهای دستنخوره تبدیل میکند، زنده بودن قصه است. علیرغم ستینگ سیاه رمان، نویسنده کوشیده تا با به تصویر کشیدن لحظهی حیات انسانی به مثابه کیفیتی ارتجاعی(و نه باینری و صفر-و-یکی) رزونانس را از بدل شدن به تمثیلی سیاه و دراماتیک، نجات دهد. داستان تقیف، پدر و مادرش را خواهید خواند که در کرانهی این دوجهانی، حیاتی انسانی را تجربه میکنند. داستان رشید و سفرش به منظور یافتن کارخانهی برق که روایتگر تجربهای خلقالساعه از مرگ و پوسیدگی مسریست.
داستان زنی که در انتظار بازگشت معشوقهاش، هویتی نباتی اختیار کرده. داستان دختری که در قبرستان متروکه، با وحشت و درماندگی دست و پنجه نرم میکند و همهی اینها تجربهی خواندن رزونانس را به تجربهی اخذ روایتی انسانی از مناسبات حیات در هستهی تروما تبدیل خواهد کرد. روایتی که نه صرفا در خدمت پلاتی اعجابانگیز و آخرالزمانیست که روایتی زنده است از آنچه مشابهش را هر انسانی در لحظهی اکنون از سر میگذراند.
رزونانس روایتگر تجربه مرگِ در حال طلوع و ترومایی جمعیست که بر اقلیمها و انسانها میگذرد.
تجربه رزونانس از اینجا شروع میشود.
دربارهی ماورا: خلسهی شرقی بر محمل اپرای فضایی
ماورا را شاید بتوانید به شکل یک نمونهسازی مجسم از داستانگویی شرقی در قالب رمانی ژانری در نظر بگیرید. یعنی یک روایت ساکن از کاتورههای درهم خردهروایتهای همافزا و هایپرتکستها و بریدههای داستانهای ناتمام یا کلاژی چهلتکه از روایات هزار و یک شبی. یا شاید هم این رمان را بتوانید به عنوان حس شگرفِ ناشی از خلسهی عرفانی شرقی بر محمل روایت یک اپرای فضایی قرائت کنید.
با تمام اینها وقتی ماورا را میخوانید، به تدریج درمییابید که کتاب، بیش و پیش از هرچیز، دربارهی سکون است. دربارهی یک جا نشستن و دیدریم کردن است و دربارهی تجربهی روانگردی در فضایی مجازی با گرامر و تکسچری شرقیست. ماورا اینفرنوی دانته است که در پارادیزو روایت شده باشد، که «را» همان بهشتی است که دانته در هیبت سیارات متفاوت میدیدش، و به قول اومبرتو اکو، کتاب پارادیزو هم چیزی نیست به جز تجلیل فضای مجازی، غیر مادیات، مکاشفات و الهامات ذهنی و زیستن در خطوط زمانیای که ریشه در خاک ندارند و گلاله در سیاراتِ یکی از دیگری درخشانتر بهشتِ دانته دارند. با این وجود سفر کمال سرادقی در سیارهی «را» نه از جنس بلوغ عرفانی دانته در پارادیزو، که از نوع تقلا برای خالی کردن بار گناهانش در اینفرنو است، مشروط به اینکه دانته آدمی پارانوئید و درونگرا بوده باشد. «ویرجیل»اش مهمانداری است از هولوگرامهای میزبان سیاره که گویا از فرشتگان بهشتِ «را» باشد، اما خلاف برنامهریزی خالقینش به کمال کمک میکند. گناهش قتل موعود زمانیه، ماشیغاست، و سیارهای که در آن میگردد هم با وجود بهشتنما بودنش دوزخ است، چون که دچار جنون سکون است.
ماورا داستانی جناییست دربارهی فرار از بهشت-دوزخِ شرکتِ یحیی که اصرار به تجسد و حیات ابدی دارد که انگار سختافزاری دوزخیست و رسیدن به دوزخ-بهشتِ استوا و در این میان، تجلیل مدام و مداوم نرمافزار است، درست به همان شکل که بهشت دانته انجامش داده بود. رمانی است که پیرنگ یا پلاتش را دو خط هم پیش نمیبرد، و در عین حال مطلقاً هم دچار اکسپوزیشن و جهانسازی تکنیکال و پوچ نمیشود، حدیث سلسلهالذهب ماجرای کهکشانی دور از زمین است که با همان روایت ساکنِ جهانش بیان شده و نقالِ داستان خوب میداند کجا باید چوب به تخته بکوبد و با یک قطعه/خاطره/ژورنال/هایپرتکست جدید، مخاطبش را در صفوف واژگان نگه دارد.
تجربهی خواندن کتاب انگار از جنس مکاشفهی خود حضرت وو باشد که از زمان خارج شد و زمان را در یک زمان تجربه کرد و جهات و صفاتش را در آنی که میتواند قرنها بوده باشد درک کرد، چراکه کتاب هم روی محور زمان در یک جهت پیش نمیرود، و با پرت کردن خواننده به زمانهای متفاوت از منطق مکاشفات و وصل شدن به سایبراسپیسهای فیزیکی یا ذهنی و از معبر تغییر راوی، خواننده را به همان گمگشتگی زمانی دچار میکند. ماورا یک کمدیِ تقریباً الهی است. یک کمدیِ زمانی.