دوران نوجوانی از آن دورانهایی است که احساسات مثل سیل روی سر آدم آوار میشوند. یک لحظه حس میکنید وقتش است که زانوی غم بغل بگیرید و مثل کاراکتر «نل» به افقهای دوردست خیره شوید و گاهی هم ممکن است در حد اولین قدمهای هری پاتر وقتی وارد تالار اسرار شد، بترسید.
نکته مهم ماجرا اینجاست که داشتن تمام این احساسات در کنار هم عجیب است، اما مهم است که افسارشان را دستتان بگیرید و کنترلشان کنید. چطور؟
اجازه بدهید باز هم پاسخ را از دنیای کتابهای انتشارات پیدایش پیدا کنیم.
دوران نوجوانی و اقیانوس احساسات متناقض
دوران نوجوانی دوران پایکوبی هورمونها در بدن است. هورمون هم که میدانید کارش بالا و پایین کردن احساسات است. به تمام اینها مسائل هویتی، تلاش برای درک جایگاه خود در جهان هستی، سعی و کوشش برای ایجاد استقلال و روشن کردن مرزهای فردی را هم اضافه کنید تا متوجه شوید که دوران نوجوانی و به دنبال آن درک آن همه احساس چقدر مهم است؛ و چرا برای گذر امن از آن نیاز به مطالعه و استفاده از کتابهای تربیتی داریم.
اما نکتهای که اهمیت ماجرا را بیشتر میکند؛ این است که در همین دوران شخصیت فرد شکل میگیرد. شناخت مسائل و پیدا کردن راه حل برای آن را درک میکند و میتواند تفکر نقادانه را در خودش پرورش بدهد. فرد در این دوران است که به شکلی بهینه سعی میکند گروه دوستان را داشته باشد، به درد و دل دیگران گوش بدهد و بدون ترس حرفهایش را بزند. شجاعت، هوشمندی در انتخابها و سرعت عمل در تصمیمگیری و… همه و همه مهارتهایی هستند که خشت اولش در همین سن گذاشته میشود.
بدون تمام اینها و البته هزار و یک مسئله دیگر، شخصیت نوجوان و جوان تبدیل به همان دیوار کجی میشود که قرار است تا ثریا هم کج برود.
از طرف دیگر هیچ نوجوانی دوست ندارد دو زانو بنشیند و نصیحت بشنود. خب حالا ما یک نوجوان تا حدی سرکش داریم که با احساساتش هم درگیر است چه باید بکنیم؟
کمک گرفتن از متخصصها و روانشناسها یک طرف ماجراست، استفاده از تکنیکهای مختلف مثل ورزش کردن برای کنترل خشم، گفتگوهای خانوادگی برای حل معضلات بزرگتر نیز روی دیگر سکه است.
اما بر اساس همان قانون، حرف گوش نکردن و نصیحت ناپذری نوجوانها، یکی از بهترین راهها برای آرام کردن اوضاع، استفاده از کتابهای تربیتی است. کتابهایی که اتفاقا برای نوجوانها و با زبان خودشان نوشته شده است. مثالهایی از زندگی روزمره برای حل مشکلات ارائه میدهد و درنهایت به نوجوان کمک میکند خودش به تنهایی از پس بخشی از ماجرا بربیاید.
به این ترتیب نوجوان قصه هم خوشحال است که با اعتماد به نفس خودش توانسته در جهت توسعه فردیاش کاری انجام بدهد و هم میتواند با دنبال کردن یک مجموعه کتاب روانشناسی خوب، و نه صرفا یک کتاب تایید نشده، اطلاعات به روزی را به دست بیاورد و به رشد خودش و همسالانش کمک کند.
پیدا کردن پاسخ از دل مجموعه چه باید بکنم؟
مجموعه چه باید بکنم؟ یک مجموعه مفصل در دسته کتابهای روانشناسی است که توسط انتشارات پیدایش چاپ شده است. این مجموعه قرار است با کمک کلی مثال و راهحل به نوجوانها ماهیگیری یاد بدهد. البته منظورمان ماهیگیری عادی نیست؛ بلکه ماهیگیری در حوض احساساتشان است.
نکته مهم این است که برای درک یک مشکل و کنار آمدن با یک احساس خاص، مثل ایدهآل گرایی (در کتاب وقتی بیست لازم نیست، چه باید بکنم؟) میتوانید فقط کتاب مربوط به همان مشکل را بخوانید و از چند و چون ماجرا سردربیاورید.
تمام کتابهای مجموعه با زبانی شیوا و متناسب با سن نوجوانها تهیه شدند و کمک میکنند تا کلید حل مشکلات را درون خودشان و نه در بیرون پیدا کنند.
در بخش زیر به سراغ معرفی چند کتاب از این مجموعه کتاب تربیتی ویژه نوجوانان رفتیم.
وقتی غمگین و تنها هستم، چه باید بکنم؟
میرتل گریان در مجموعه هری پاتر خاطرتان هست؟ همان دختری که در سرویس بهداشتی طبقه دوم مدرسه مینشست و مثل ابر بهار گریه میکرد؟ کتاب وقتی غمگین هستم، چه باید بکنم؟ احتمالا بهترین هدیه برای این دوستمان است.
کتاب با راهکارهای عملی به شما کمک میکند تا ریشه غم و غصههایتان را پیدا کنید. البته آدمیزاد هستیم دیگر، گاهی حتی بدون دلیل غمگین میشویم و چشمهایمان هوس باریدن به سرشان میزند. در این صورت باز هم میتوانید از دستورالعملهای کتاب و توصیههایش برای تمام شدن غم استفاده کنید.
آن وقت است که چشم باز میکنید و میبینید دیگر خبری از آن وزنه سنگین روی دلتان نیست و میتوانید با لبی خندان به زندگی برگردید.
برای خرید کتاب وقتی غمگین و تنها هستم چه باید بکنم؟ کلیک کنید.
وقتی نگران و وحشتزده هستم چه باید بکنم؟
لازم نیست آدم حتما تنها در یک جزیره باشد یا وسط یک غار گیر افتاده باشد، گاهی حتی میشود وسط یک جمع بزرگ هم احساس تنهایی و وحشت کرد. وحشت همان موش کوچولویی است که اگر حواسمان به آن نباشد به تدریج بزرگ میشود و آن وقت است که دیگر میرود سراغ روحمان و خیلی آهسته شروع به جویدنش میکند. فکرش هم ترسناک است.
خب اگر دوست ندارید صدای آن موش مزاحم را بشنوید پیشنهاد ما کتاب وقتی تنها و وحشتزده هستم، چه باید بکنم؟ است. در این کتاب متوجه میشویم اصلا این تنهایی و وحشت از کجا میآیند؟ چطوری میتوانیم مثل آن داستان نمکی، هفت در را رویشان قفل کنیم تا دیگر پیدایشان نشود. و از آن مهمتر اگر با تمام کارهای امنتیمان باز هم سروکله وحشت پیدا شد، وقتی احساس کردیم که حس ترس دارد از دستهایمان بالا میرود و باعث میشود دور قلبمان یخ بزند، چطور میتوانیم آن حس وحشت را از خودمان دور کنیم؟
وقتی تنها و وحشتزده هستم چه باید بکنم؟ را از اینجا تهیه کنید.
وقتی گرفتار احساسهای آنی میشوم، چه باید بکنم؟
اگر حس میکنید شبیه به یک بمب ساعتی شدهاید که هر لحظه منفجر میشوید و احساسات ناگهانی از خود بروز میدهید؛ مثلا ناگهان مثل یک آتشفشان عصبانی میشوید و اطرافیان برای در امان ماندن از ترکشهای این تغییر خلق ناگهانی باید سنگر بگیرند، خب پیشنهاد میکنیم در اولین فرصت کتاب وقتی گرفتار احساسهای آنی میشوم، چه باید بکنم؟ را بخوانید.
این کتاب مثل یک جعبه ابزار قدرتمند، وسایر لازم برای کنترل احساستتان رادر اختیارتان میگذارد، کمکتان میکند تا احساسات مختلف را بشناسید و برای کنترل هر کدام از ابزار مخصوصش مثل کمک گرفتن از تکنیکهای تنفس و… استفاده کنید.
کتاب وقتی گرفتار احساسهای آنی هستم چه باید بکنم؟ را از اینجا تهیه کنید.
وقتی بی هدف هستم، چه باید بکنم؟
اگر صبح و ظهر و شب خودتان را با عبارت «من حوصلهام سر رفته و چه کار باید بکنم؟» میگذرانید، احتمالا جای یک چیز مهم در زندگیتان خالی است؛ آن چیز، همان هدف است. شاید باورش سخت باشد ولی حتی ماهیها و جلبکها هم در زندگیشان هدف دارند. (البته شاید هدف یک جلبک برای ما به عنوان موجودات هوشمند کمی خستهکننده باشد!)
اما این هدف را چطوری پیدا کنیم؟ چطور لیست آرزوهایمان را تبدیل به اهدافی دستیافتنی کنیم؟ اصلا چطور به سوی این اهداف حرکت کنیم که نه خسته بشویم و نه از رسیدن به آن صرفنظرکنیم؟
پاسخ در دل کلمات کتاب وقتی بی هدف هستم، چه باید بکنم؟ است. جایی که نویسنده کتاب یعنی بورلی کی باچل با توضیحات مفصل و راهحلهای عملی راه و رسم پیدا کردن هدف و روشهای رسیدن به آن را برایتان گفته است. خانم شهره نور صالحی هم زحمت ترجمهشان را کشیده است.
کتاب وقتی بیهدف هستم چه باید بکنم؟ را از اینجا تهیه کنید.
با مشکل نابغه بودن چه باید بکنم؟
اگر این سوال را از ما بپرسید که میگوییم «هیچ! از نابغه بودنتان نهایت لذت را ببرید.»
اما رابرت ای شولتز، نویسنده کتاب با مشکل نابغه بودن چه باید بکنم؟ نظر دیگری دارد. او معتقد است که اساسا بهره هوشی بالاتر از سایر همسن و سالها، یا توانایی انجام یک کار بهتر از دیگران به خودی خود ممکن است یک مشکل باشد. مشکلی که باز هم برای آن راه حلی علمی وجود دارد.
در این کتاب او به سراغ سایر نوابغ رفته است و از زندگیشان گفته است. اینکه چطور توانستند با مشکلاتشان کنار بیایند و دست آخر از دل همین تجربهها توانسته یک نسخه علمی برای تمام نوابغی بدهد که فکر میکنند نابغه بودن و همزمان سر وکله زدن با جمع دوستان در کنار زندگی تحصیلی و خانوادگی، سخت است.
این کتاب با ترجمه حسین مسنن فارسی در دسته کتابهای روانشناسی انتشارات پیدایش چاپ شده است.
کتاب با مشکل نابغه بودن چه باید بکنم؟ را از اینجا تهیه کنید.
کنترل احساسات دست شماست!
اگر قرار باشد در دوران نوجوانی، همه چیز را به شعار «من نوجوان هستم پس میتوانم سرکش، عصبانی، خشمگین، تنها یا غصهدار باشم» حل کنیم، سنگ روی سنگ بند نمیشود. اینجاست که استفاده از راهحلهای امتحان پس داده و راهکارهای عملی همراه با مثال میتواند کمک کند تا راحتتر از پس احساساتمان بربیاییم و دیگر حس نکنیم خودمان و احساساتمان قرار است در دریای زندگی غرق شویم.
مجموعه چه باید بکنم که در این مطلب به سراغش رفتیم، دقیقا با همین هدف نوشته شده است و کمک میکند تا به راحتی کنترل ذهن و احساساتتان را به دست بگیرید.