پنجرهای به شاخسار تاک رمانی نوشتهی مصطفی بالعل نویسندهی ترکیهای است. نشر پیدایش رمان جذاب و خواندنی پنجرهای به شاخسار تاک را با ترجمهی صابر مقدمی در دستهی رمان بزرگسال منتشر کرده است.
بالعل با آمیختن شیوه روایت داستاننویسی سنتی با شیوه روایت مدرت شیوه روایت خاص خودش را میآفریند.
داستان این رمان در ویلایی داخل تنگه بسفر به نام رویای سبز میگذرد که اوتاریت بیگ، زنش فکرت خانم و پسر نوجوانشان جودی در آن زندگی میکنند. خدمتکار، باغبان، آشپز، پادو و … به خاطر دیدن صحنهای که نباید میدیدند، تک تک از آنجا اخراج میشوند.
سِرمه کلفت جوان ویلا اخراج نمیشود و مجبورش میکنند با حسنیافندی باغبان پیر و قدیمی خانواده اوتاریتبیگ ازدواج کند. سرمه در یک چشم به هم زدن خودش را در یکی از محلههای حاشیه شهر سیواس، جایی که سنگ قبری در حیاط انتظارش را میکشد مییابد…
شوهری مریض و پیر که یک پایش لب گور است، غرایز سرکوبشده و اجتماعی به شدت سنتی و محافظهکار …
گزیدهای از رمان پنجرهای به شاخسار تاک
من رو به مردی که دیروز با قهوه ازش پذیرایی کردم داده بودن… به اون پیرمردی که ساعتا زیر آلاچیق با آقا اوتاریت حرف زد. وقتی فهمیدم مثه این بود که یه گوله تو مخم خالی کرده بودهن. ای بابا اون پیرمرد مگه همسن منه! همسن بابامه! بابام چیه همسن بابا بزرگمه! مگه نمیبینی ریش و پشمش سفید شده؟ دست و صورتش پر از چین و چروکه و رگای صاف و درازش از همه جای بدنش زده بیرون؟ برق چشاش رفته… نمیتونه درست و حسابی حرف بزنه. خیلی کمحرفه! ازون گذشته سر هر حرفشم سرفه میکنه: اوههه اوههه، اوههه! حس عجیبی بهم دست داد! من هنوز جوونم و هزار تا آرزو دارم! من رو به آدمی که یه پاش لب گوره دادن… یهو حس کردم یه سماور آب داغ روی سرم خالی کرد… اون مرد پیر و پاتال قرار بود شوهرم بشه!
نظر خوانندگان
هنوز هیچ نظری درباره این کتاب ثبت نشده است.