«من موش بودم» عنوان رمانی نوشتهی فیلیپ پولمن است. این رمان داستان زندگی پسری است که یک شب در خانهی پیرمرد و پیرزنی را میزند و میگوید که موش بوده است. زوج پیر از او نگهداری میکنند و او را به مدرسه میفرستند و سعی میکنند خانوادهاش را پیدا کنند.
نشر پیدایش رمان من موش بودم را با ترجمه شهره نورصالحی از دستهی رمان نوجوان منتشر کرده است. رمانهای این مجموعه با موضوعات متنوع، خواندنی و پرکشش از نویسندگان و مترجمان مطرح برای آشنایی نوجوانان با ادبیات داستان ایران و جهان انتخاب شدهاند.
از پشت کتاب «من موش بودم»:
وقتی باب پینهدوز و همسر رختشویش راجر را پشت در خانه پیدا میکنند او فقط یک جمله را تکرار میکند: «من موش بودم.» اما چه کسی میتواند باور کند که پسری نوجوان با یونیفرم پادویی بر تن، قبلا موش بوده باشد؟ حتی اگر معلوم نباشد پدرش کیست و مادرش کجاست؟ تنها چیز عجیب در وجود پسرک، جویدن همهچیز است از مداد و میز گرفته تا پرده و در خانه… اگر ثابت شود که راجر موش بوده و یا نبوده، آدمها چه بلایی سرش میآورند؟ اگر آدمها تو را آدم بدانند، آدم بودن کار خیلی سختی نیست اما وای از آن موقع که آدمها تو را آدم ندانند.
گزیدهای از کتاب «من موش بودم»:
باب پیر با همسرش جون در نزدیکی بازار، در خانهای زندگی میکرد که قبل از او، پدر، پدربزرگ و پدر پدربزرگش در آن زندگی کرده و همگی مثل او، کفاش بودند. جون هم مثل مادر، مادربزرگ و مادر مادربزرگ و هفتپشتش، رختشوی بود. اگر آنها صاحب پسری میشدند، او هم بهنوبهی خود کفاش شد و اگر صاحب دختر میشدند، حرفهی رختشویی را دنبال میکرد و تا آخر دنیا وضع به همین ترتیب پیش میرفت. اما آنها هیچوقت بچهدار نشدند، نه دختر، نه پسر، و نه حالا که دیگر داشتند پیر میشدند.
نظر خوانندگان
هنوز هیچ نظری درباره این کتاب ثبت نشده است.