شاهدخت و گابلین اثر جورج مک دونالد با ترجمه فرزانه سکوتی از مجموعه کلاسیکهای خواندنی نشر پیدایش منتشر شده است. شاهدخت و گابلین با عنوان اصلی The princess and the goblin منتشر شده است.
آرین شاهدختی هشت ساله است که از بدو تولد در مزرعه‌ای خارج از قصر زندگی می‌کند. گابلین‌ها موجودات زیرک و باهوشی هستند که در غارهای زیرزمینی زندگی می‌کنند و از پادشاه کینه دارند. گابلین‌ها به دنبال شاهدخت هستند برای انتقام. آیا شاهدخت و دوستش از پس گابلین‌ها برمی‌آیند؟
از پشت جلد شاهدخت و گابلین
وقتی پدرها پادشاه زندگی هستن، همه‌ی دختر کوچولوها هم شاهدختن و نیازی نیست در این‌باره چیزی بگیم جز اینکه اگر شاهدخت در این شرایط سخت بزرگ بشه ممکنه جایگاه خودش را فراموش کنه.
من شاهدخت کوچولوهایی رو دیده‌م که مثل فرزندان دزدها و گداهای دروغگو رفتار می‌کنن و به همین دلیل نیاز دارن به اونها گفته بشه که شاهدخت هستن؛ و به همین دلیله که وقتی داستانی این چنینی تعریف می‌کنم دلم می‌خواد اون داستان در مورد یک شاهدخت باشه.
این‌جوری می‌تونم منظورم رو بیان کنم، چون اون‌وقته که تمام زیبایی‌هایی که دوست دارم شاهدخت کوچولوم داشته باشه، می‌تونم بهش بدم.
گزیده‌ای از شاهدخت و گابلین
کوردی مدتی با سرعت کار کرد. تمام کانی‌هایی را که جدا می‌کرد کنار خودش گوشه‌ای می‌انداخت تا صبح برای بیرون بردن آماده باشند. صدای ضربه‌های زیاد گابلین را می‌شنید اما چون صدا از جای دوری در کوه می‌آمد به آن توجهی نمی‌کرد. حدود نیمه‌شب که به شدت گرسنه شد کلنگش را انداخت و تکه‌نانی را که صبح در سوراخی نمناک توی دیواره‌ی سنگی گذاشته بود بیرون آورد. روی یک عالم کانی نشست و شامش را خورد. بعد تکیه داد و سرش را روی تکه‌سنگی گذاشت تا قبل از شروع دوباره‌ی کارش پنج دقیقه‌ای استراحت کند. هنوز یک دقیقه در این حالت نمانده بود که صدایی تیز به گوشش خورد. انگار صدا از داخل سنگ می‌آمد. بعد از مدتی دوباره آن را شنید. صدای یک گابلین بود -شکی وجود نداشت- و این بار متوجه کلمات شد.
صدا گفت: «بهتر نیست یه تکونی بخوریم؟»
صدایی خشن‌تر و بم‌تر پاسخ داد: «عجله‌ای نیست. این موش کور فسقلس اگر تا صبح عرق بریزه امشب رو دووم نمی‌یاره. هنوز به باریک‌ترین بخش نرسیده.»
صدای اولی گفت: «تو هنوزم فکر می‌کنی رگه از وسط این خونه رد می‌شه؟»
«بعععععله. اما یه هوا اون‌ورتر از جایی که الان داره کلنگ می‌زنه. اگر ضربه‌ی دیگه به این‌ور می‌زد خونه‌م داغون شده بود!»
نظر خوانندگان
هنوز هیچ نظری درباره این کتاب ثبت نشده است.