ستاره عنوان رمانی نوشتهی محدثه گودرزنیا است. نشر پیدایش رمان ستاره را از دستهی رمان نوجوان منتشر کرده است. رمانهای این مجموعه با موضوعات متنوع، خواندنی و پرکشش از نویسندگان و مترجمان مطرح برای آشنایی نوجوانان با ادبیات داستان ایران و جهان انتخاب شدهاند.
رمان ستاره داستان زندگی دختر نوجوانی به نام ستاره است که مادرش را از دست داده و پدرش با زنی افغانستانی ازدواج کرده است. ستاره از این قضیه خیلی ناراحت و عصبانی و در پی انتقام است، چون نمیتواند با این مساله کنار بیاید. همه ماجرای این کتاب در طول یک روز اتفاق میافتد و رمان ترکیبی از فلش بک و روایت زمان حال از زبان ستاره است.
از پشت کتاب ستاره
همه چیز از ازدواج پدرم، بهروز شهبازی، پزشک متخصص اطفال، با زنی اهل افغانستان شروع شد. زنی به اسم ملالی که از ازدواج اولش دختری شش ساله داشت به اسم فریماه. شاید هم نه، شاید هم همه چیز از مرگ مادرم، آرزو بیاتی، شروع شد. از روزهایی که من از تمام دنیا عصبانی بودم و از همه متنفر و نمیخواستم کسی جای او را بگیرد.
گزیدهای از کتاب ستاره
از وقتی بهروز با ملالی عقد کرده بود، باهاش حرف نمیزدم. حرفی نداشتم بزنم. رفتم سمت تلفن و شمارهی خانهی مامان اقدس، مادربزرگ مادریام، را گرفتم. مامان اقدس گوشی را برداشت. نه سلام کردم و نه حال و احوالش را پرسیدم. با عصبانیت جیغ زدم: «بیا وسایل دخترت رو ببر، اینها میخوان وسایلش رو بریزن دور.» بعد هم گوشی را قطع کردم و پرتش کردم روی راحتی. دستهایم را زدم به کمرم و روبهرویشان ایستادم.
مامانی سرش را تکان داد و به حکمت خانم گفت: «بیا بریم. من و تو حریف این نیستیم.» بعد راه افتاد سمت در. حکمت خانم هم گره روسریاش را سفت تر کرد؛ یک جوری که انگار میخواست خودش را دار بزند. عادتش بود که دم به دقیقه گره روسری اش را سفت کند. از کنارم رد شد و توی درگاه گفت: «پناه بر خدا، این کولیبازیها چیه دختر؟ خدا رحمت کنه آرزوخانم رو، نه به اون مادر، نه به این دختر.» و در را پشت سرش بست.
نظر خوانندگان
هنوز هیچ نظری درباره این کتاب ثبت نشده است.