زمانی برای معجزه نوشته آنلوق بوندو و با ترجمه بیتا ابراهیمی از نشر پیدایش منتشر شده است. این رمان در سال 2011 نیز برنده جایزه بتچلدر شده است.
جنگی آغاز شد و گلوریا همراه با بلیز فورچون هفت ساله سفری طولانی را برای گذشتن از قفقاز و رسیدن به اروپا آغاز میکند، سفری برای رسیدن به افقهای نو.
در این سفر، بلیز پناهجویانی را میبیند که همگی به امید زندگی بهتر خانههایشان را ترک کرده اند. بلیز با آنها همراه میشود، عشق و دوستی و رنج و تنهایی را میآموزد، برای بقا تلاش میکند و زندگیهایی را میبیند که در جنگ نابود شدهاند. بلیز در این سفر کودکی را پشت سر میگذارد و به نوجوانی میرسد…
و سالها بعد، در جوانی، بلیز برای یافتن هویت واقعیاش سفری پر فراز و نشیب را آغاز میکند…
گزیدهای از زمانی برای معجزه
یک میلیون کیلومتر بعدی به نظرم راحتتر میآمد. حالا که میدانستم مقصدی داریم انگار بال درآورده بودم! زمینهای برفی، دشتهای پر از سنگ، جنگلهای لخت با جغدهای نامرئی که هو میکشیدند؛ هیچکدام فرقی برایم نداشتند. بیامان راه میرفتم. و بیامان گلوریا را با سوالاتم بمباران میکردم؛ دقیقا کجای فرانسه؟ فرانسه شهرهای زیادی داشت! و سوار کدام قایق میشدیم؟ اسمش چه بود؟ وقتی به مقصد میرسیدیم، چه کار میکردیم؟ و چطور گذرنامه مادرم را به دست أورده بود؟
گلوریا توضیح داد که مادرم گذرنامه را به او داده بود، همراه با گذرنامهی من، وقتی کنار قطار بود، قبل از اینکه از هوش برود.
اعتراض کردم که: «هیچوقت این رو بهم نگفتی.»
نظر خوانندگان
هنوز هیچ نظری درباره این کتاب ثبت نشده است.