جسدهای معلق نوشته مریم فریدی از مجموعه ادبیات ژانری نشر پیدایش منتشر شده است.
داستانی از آینده دور ایران، «سیصد سال» از «انفجار بزرگ» گذشته است و مردم شهر «آلامتو» با یکدیگر خوب و خوش زندگی میکنند. اما داساهای سیاه پوش به آلامتو حمله و آن را تسخیر میکنند و قوانین جدیدی را اجرایی میکنند.
ریرا و آندیا دو زن جوان، بیآنکه یکدیگر را بشناسند، از دو مسیر متفاوت به همدیگر میرسند. هر دو زن جوان، در راهی تیره و پر از خشونت به دنبال زندگی، عشق و خوشبختیاند، اما داساهای سیاهپوش وحشی در حال کشتارند و بیرحمانه در کمین آنان نشستهاند.
ریرا، در پرسه زدنهایش در ساحل، کنار جسد زنی، گردنبندی به اسم «طلسم ماندالا» پیدا میکند. کسی به او گفته بود؛ «اگر کسی سه تای این گردنبند را داشته باشد، شانس به او رو میآورد.»
و آندیا، زنی آشفته با گذشتهای سخت که همراه دوست پدرش ،عمو، در مهمانسرای بلوط زندگی میکند.
گزیدهای از جسدهای معلق
دلم میخواهد محو شوم و دست سایه به من نرسد. سایه هر لحظه بلند و کشیدهتر میشود. سکوت جنگل هراسم را بیشتر میکند. تنها صدایی که میآید، صدای نفسهای من و سایه است که در هم آمیخته میشود و ضربان قلبم را تند و تندتر میکند. گیج شدهام. توان هر حرکتی از من گرفته شده. چشم میگردانم اطراف، راه فراری نیست. اگر هم باشد من در این لحظه از درک آن عاجز شدهام. اصلا این دیوار لعنتی از کجا پیدا شد. دیوار را با آجرهای ریز قرمز ساختهاند. ارتفاعش تا نوک درخت سرو میرسد.
باید راه گریزی پیدا کنم. «همیشه منتظر منجی بودن، کار آدمهای ترسو است.» این را پدرم میگفت، زمانی که نمیتوانستم از رودخانه عبور کنم و منتظر بودم کسی بیاید و نجاتم دهد.
نظر خوانندگان
هنوز هیچ نظری درباره این کتاب ثبت نشده است.