افلیا (ادبیات عاشقانه)

بازنویسی‌ای از اثر مشهور شکسپیر، هملت

این بار افلیا نقش اصلی را بر عهده دارد. دختری شلوغ، یتیم و تنها…

275000 تومان 247500 تومان

20 عدد در انبار

افلیا نوشته‌ی لیزا کلاین،‌ اقتباسی از اثر مشهور شکسپیر، ‌هملت، است. این کتاب را آرزو احمی، مترجم صاحب نام، به زبان فارسی ترجمه کرده است و نشر پیدایش آن را از مجموعه رمان جوان منتشر کرده است.

از پشت جلد کتاب افلیا

او، هملت شاهزاده‌ی دانمارکی است؛ و زن، اُفلیای ساده. در بازنویسی این تراژدی مشهور شکسپیر، افلیا شخصیت اصلی است و در نهایت به آنچه سزاوار آن است می رسد. افلیای زیبا و تیزهوش، توجه شاهزاده هملت جذاب را به خود جلب می‌کند و عشق‌شان مخفیانه شکوفه می‌دهد. ولی خیلی زود حوادثی خونبار دانمارک را به ورطه‌ی جنون می‌کشاند و افلیا مجبور می‌شود بین عشق هملت و زندگی خود یکی را انتخاب کند. افلیا مایوسانه نقشه‌ی خیانتکارانه‌ای می‌کشد تا برای همیشه با رازی خطرناک از السینور فرار کند.

گزیده‌ای از کتاب افلیا

از تلاش برای جلب توجه هملت در زادروزش سرخورده شده بودم، اما کوتاه مدتی بعد، وقتی هیچ نمی‌خواستم، توجهش به من جلب و مایه‌ی شرمندگی بسیارم شد.
روز شلوغی در بازار دهکده بود. من و لایرتیس داشتیم جر و بحث می‌کردیم. رفیقش، پسر کندذهنی بزرگ تر از ما به نام ادموند، به من زبان درازی کرده بود و باعث شده بود بیش از پیش از کوره در بروم. ناگهان یک گاری با بره‌هایی در حال بع بع از کنارمان رد شد، یکی از بر‌ه‌های کوچک از لای میله‌های چوبی قفسش گذشت و کف خیابان افتاد. بره که ناگهان آزاد شده بود دوان دوان دور شد. لایرتیس فرصت را غنیمت شمرد و دنبالش دوید. با آن پاهای چابک خیلی راحت به بره رسید و رویش پرید. ادموند هم پیشش رفت و با چوبی شروع به سیخونک زدن به آن کرد. بع بع ضعیف بره دلم را به رحم آورد.
داد زدم: «نکن، ادموند!» اما پسرک احمق به من خندید. از عصبانیت خودم را به لایرتیس کوبیدم و او کف خاکی خیابان پخش شد.
برادرم که سرفه کنان خاک را از دهانش بیرون می ریخت، گفت: «از روی من بلند شو، دختره ی شیطان!» اما همچنان محکم حیوان را گرفته بود.
محکم به پشتش زدم و داد کشیدم: «ولش کن، پست عوضی! این فقط یک بره ی کوچولو و بی‌گناه است. از تو متنفرم!»
صدایی حیرت زده گفت: «این دیگر چیست؟ کی آنجاست؟»
همان‌طور که روی برادرم نشسته بودم سرم را بلند کردم. شاهزاده هملت و هوراشیا بالای سرمان ایستاده بودند. ادموند فرار کرد.
هملت گفت: «فکرش را می‌کردم!»
بعدها یادم آمد که این را به فرانسه گفته بود و از خودم می‌پرسیدم آیا می‌خواست نشانم دهد متوجه بنفشه‌های پیشکشی من شده است یا نه. اما در آن لحظه از اینکه هملت مرا هنگام درگیری با برادرم دیده است، حسابی سرخ شدم.

مترجم

آرزو احمی

گروه سنی

جوان، بزرگسال

قطع

رقعی

نوع جلد

شومیز

سال چاپ

1397

تعداد صفحه

420

شابک

978-600-296-573-8

نویسنده

لیزا کلاین

ناشر

انتشارات پیدایش

از مجموعه‌‌ی

ادبیات عاشقانه

رمان جوان

عاشقانه‌های عجیب

نظر خوانندگان

هنوز هیچ نظری درباره این کتاب ثبت نشده است.

اولین خواننده‌ای باشید که در رابطه با این اثر نظر می‌دهید “افلیا (ادبیات عاشقانه)”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیشنهادهای شگفت انگیز