تولد بابابزرگ مجموعهای از قصههای کودکانه نوشته جعفر ابراهیمی (شاهد) است. جعفر ابراهیمی نویسنده و شاعر کودک و نوجوان است که متخلص به «شاهد» است. نمونههایی از آثار او را در کتاب فارسی دبستان خواندهایم که مشهورترین و به یاد ماندنیترین این آثار، شعر معروف «خوشا به حالت ای روستایی / چه شاد و خرم، چه باصفایی» است.
نشر پیدایش کتاب تولد بابابزرگ را از مجموعه شیرینتر از قند برای کودکان منتشر کرده است. مجموعهای از قصههای کوتاه دربارهی بازیها و ارتباط عمیق کودک با پدربزرگش که برای بیشتر بچهها آشناست.
فائزه تقیزاده نیز تصویرگریهای زیبای تولد بابابزرگ را انجام داده است تا کودکان هنگام خواندن این کتاب، از دیدن تصاویر آن لذت ببرند و ارتباط بیشتری با کتاب برقرار کنند.
گزیدهای از کتاب تولد بابابزرگ
اسب سفید من و بابابزرگ
بابابزرگ، نقاشیهای من را خیلی دوست دارد. او نقاشیهایم را به دیوار اتاقش میچسباند.
یک روز، یک اسب سفید کشیدم. عکس بابابزرگ و خودم را هم کشیدم.
بابابزرگ برایم دست زد. گفت: «آفرین دخترم!»
گفتم: «بابابزرگ میآیی با اسب سفید برویم توی خیابان؟»
بابابزرگ گفت: «خیابان شلوغ است. پر از ماشین است. ممکن است اسب سفیدمان با ماشینها تصادف کند.»
گفتم: «نه، بابابزرگ! این بازی است. تازه اسب سفیدم کوچولو است. ما هم که سوارش شدهایم کوچولوییم و میتوانیم از ازیر ماشینها هم رد بشویم!»
من و بابابزرگ با اسب سفیدم رفتیم توی خیابان. از لای ماشینها رد میشدیم و جلو میرفتیم.
مردم برایمان سوت میزدند. دست میزدند. ماشینها هم برایمان بوق میزدند.
بابابزرگ گفت: «اسبمان خیلی خسته شده، بهتر است برگردیم خانه.»
برگشتیم. وقتی به خانه رسیدیم، اسب سفیدم با دود ماشینها سیاه شده بود. دیگر سفید نبود. ناراحت شدم.
بابابزرگ گفت: «دخترم، با پاککن بدن اسبت را پاک کن تا دوباره سفید بشود.ة
اسبم دوباره سفید شد.
نظر خوانندگان
هنوز هیچ نظری درباره این کتاب ثبت نشده است.