اورورا کتابی نوشتهی آندره ولچک، نویسنده، فیلسوف و فیلمساز آمریکایی است که در شهر لنینگراد جماهیر شوروی متولد شده است. نشر پیدایش این کتاب را با ترجمه یوسف نوریزاده در دستهی رمان بزرگسال منتشر کرده است.
رمان اورورا بررسی ریشهی فلاکت و بدبختی عصر ماست؛ مطالبهی عدالت و اقدام عملی ست، توصیف دقیق از سرمایهداری و خوف و هراس مرتبط با آن، و سوسیالیسم امیدبخش است. استفاده از برشت و موتزارت به عنوان یک «راوی یونانی» به خوبی عمل کرده؛ و در جاهایی که برای لحظهای واقعیت غیرقابل تحمل می شود، داستان با شوخ طبعی، طنز گزنده و بذلهگویی پیش میرود. شخصیت هانس جی، به عنوان نماد کاپیتالیسم و امپریالیسم،چیزی بیشتر از یک عکس بریدهی مقوایی ست: او کسی است که نمیتواند ببیند و نمیخواهد ببیند که کیست، اما اورورا و دیگران مجبورش میکنند با واقعیت آنچه مرتکب شده و آنچه میتوانسته باشد رو در رو شود.
اورورا کتابی کوتاه ولی پرشور و «افسارگسیخته» است. کتابی که بسیاری از تابوها را میشکند، مخصوصا آنهایی که مربوط به فرهنگ اروپاییاند، به طور خاص این تفکر که آنها فرهنگی برتر و سنجیدهتر از سایر ملل دارند. نویسنده، آندره ولچک اینگونه نمیپندارد و او نشان میدهد که چگونه این فرهنگ، میتواند شستوشوی مغزی دهد و زندگیها را نابود کند.
بخشی از کتاب اوروا
غروب، برتولت برشت و ولفگانگ آمادئوس موتزارت وارد یک بار قدیمی تانگو در شهر قدیمی و بندری والپاریسو در شیلی شدند. در آن ساعت از روز، کافه چینزانو تقریبا خالی بود. یک زوج خجالتی، اگرچه پر شورِ میانسال پشت یک میز دور دست هم را گرفته بودند و از فراز لیوانهای بلند و کفآلود پیسکوی ترش حرفهای دلنشین زمزمه میکردند.گربهی چاق و تنومند نارنجیرنگی با خیال آسوده روی کف کافه غنوده بود؛ مطمئن از اینکه مثل هر روز به زودی ضیافت مفصلی از تهماندهی ماهی و غذاهای دریایی در راه است.
برتولت برشت دستش را روی شانهی موتزارت گذاشت و گفت: «از سفرت به آسیای جنوب شرقی بگو.»
آن دو شراب سفید و یک سبد امپانادای پر از میگو سفارش دادند.»
«پابلو اوزوکو داشت زنش، اورورا، را که به سرزمین مادریاش برمیگشت همراهی میکرد؛ برای یک اقامت یک هفتهای میرفتند. و من هم به آنها ملحق شدم. آنجا با یک مرد، مدیر یک موسسه فرهنگی مهم اروپایی آشنا شدند…»
نظر خوانندگان
هنوز هیچ نظری درباره این کتاب ثبت نشده است.