ازدواج اجباری با ملکه سنسنا (رمان طنز)

پسری جوان، جوانمرگ می‌شود و روحش به سرزمین برق می‌رود؛

جایی که هرکس روحش برود نمی‌تواند بدون اجازه ملکه آنجا را ترک کند، اما سیاوش دلش می‌خواهد پدر و مادرش را دوباره ببیند…

145000 تومان 130500 تومان

26 عدد در انبار

ازدواج اجباری با ملکه سنسنا عنوان رمانی طنز نوشته‌ی محمد رمضانی است.

کتاب نوجوان ازدواج اجباری با ملکه سنسنا درباره پسری است که درست در روزهای آخر سال با حرکتی اجباری یعنی پاک کردن لوستر آن هم روی نردبان لق پایش به سرزمین برق باز می‌شود و در دام ملکه سنسنا می‌افتد. سیاوش مجبور است برای راحت شدن از شرایطی که در آن گرفتار شده و برگشتن پیش خانواده اش مراحل سختی را پشت سر بگذارد وگرنه باید به ازدواج اجباری با ملکه سنسنا تن بدهد.

نشر پیدایش رمان ازدواج اجباری با ملکه سنسنا را از دسته رمان طنز منتشر کرده است. رمان‌های این مجموعه با موضوعات متنوع، خواندنی و پرکشش از نویسندگان و مترجمان مطرح برای آشنایی نوجوانان با ادبیات داستان ایران و جهان انتخاب شده‌اند.

از پشت کتاب ازدواج اجباری با ملکه سنسنا

شاید اگر از نردبان بالا نمی‌رفتم، شاید اگر نردبان لق نبود، شاید اگر به جای من، شعله لوستر را پاک می‌کرد، شاید اگر مادرم کمی بیشتر به فکر پسر یکی یک‌دانه‌اش بود، شاید اگر شب عید نبود، مجبور نمی‌شدم برای ازدواج نکردن با ملکه‌سَنسنا این‌قدر رنج بکشم و به چنین مبارزه‌ی بزرگی تن بدهم.

سیاوش دچار برق‌گرفتگی می‌شود و روحش به سرزمین برق سفر می‌کند. هرکه به سرزمین برق وارد شود باید تا ابد خدمتگزار ملکه باشد، اما سیاوش هنوز خیلی جوان است و می‌خواهد با پدر و مادرش  و خواهرش شعله – هرچند که دل خوشی از او ندارد – زندگی کند؛ اما برای بازگشت به دنیا و زندگی در آن باید مراحل سختی را طی کند، مراحلی که گاهی به نظر می‌رسد گذشتن از آنها غیرممکن است…

گزیده‌ای از کتاب ازدواج اجباری با ملکه سنسنا

گفتم: «بیام؟! نمی‌خوام بیام! نمی‌خوام… اینجا هم… نمی‌خواستم بیام.» با دقت نگاهم کرد. «تو مگه سیاوش، فرزند خلیل و شهناز نیستی؟ بابات راننده تاکسی نیست مگه؟ مادرت جوونی‌هاش معلم نبوده؟» گفتم: «بابام راننده تاکسیه، اسم خودم هم سیاوشه. ولی…» «ولی چی؟» «نمی‌خوام بیام. اصلاً… اینجا هم نمی‌خواستم بیام. نفهمیدم چطور شد اومدم.» مرد چاق و کوتوله گفت: «نمی‌خواستی بیای ولی… اومدی و… خوش اومدی. خوش اومدی و…» «و چی؟» خندید. «بقیه‌اش رو هم باید بیای. بیای و کاری رو که لازمه بکنی.» «کار؟! چه کاری؟!» مرد باز هم خندید. «یه کار خوب… یه کار خیلی‌خیلی خوب…» بشکن زد و شروع به خواندن کرد. «جشن بزرگانه ایشالله مبارکش باد!» بشکن زدن را من هم تازه یاد گرفته بودم و دنبال فرصت می‌گشتم تمرین کنم

گروه سنی

نوجوان 12+

قطع

رقعی

نوع جلد

شومیز

سال چاپ

۱۳۹۸

تعداد صفحه

۱۶۰

شابک

۹۷۸-۶۰۰-۲۹۶-۶۰۴-۹

نویسنده

محمد رمضانی

ناشر

انتشارات پیدایش

از مجموعه‌‌ی

رمان طنز

رمان نوجوان

نظر خوانندگان

هنوز هیچ نظری درباره این کتاب ثبت نشده است.

اولین خواننده‌ای باشید که در رابطه با این اثر نظر می‌دهید “ازدواج اجباری با ملکه سنسنا (رمان طنز)”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیشنهادهای شگفت انگیز