نیمهشب دریاچه عنوان رمانی نوشتهی عباس عبدی است. نشر پیدایش رمان نیمهشب دریاچه را از دستهی رمان نوجوان منتشر کرده است. رمانهای این مجموعه با موضوعات متنوع، خواندنی و پرکشش از نویسندگان و مترجمان مطرح برای آشنایی نوجوانان با ادبیات داستان ایران و جهان انتخاب شدهاند.
این کتاب ماجرای پسری به نام سورناست که در عید نوروز برای دیدار پدربزرگش به قشم میرود. پدربزرگ در گروه حمایت از حیوانات و محیط زیست کار میکند. آنان متوجه میشوند مسئولین سیرک بزرگ شهر با حیوانات بدرفتاری میکنند؛ ازجمله با بچهخرسی که مادرش را تازه از دست داده است. آنان نقشه میکشند تا بچه خرس را نجات بدهند. اما تربیت بچه خرس کار سادهای نیست.
از پشت کتاب نیمهشب دریاچه
عید نوروز که میشود سورنا برای دیدن پدربزرگش به قشم میرود. پدربرزرگ سورنا در گروه حمایت از حیوانات و فعال محیط زیستی است. آنها متوجه میشوند که سیرک بزرگی که در شهر آمده با حیواناتش رفتنار خیلی بدی دارد. به خصوص بچه خرسی که تازه مادرش مرده. آنها نقشهای میریزدند تا بچه خرس را نجات بدهند…
گزیدهای از کتاب نیمهشب دریاچه
صبح که از صدای بلند تلویزیون بیدار شدم، تکه کاغذ آبی دیشبی لوله شده کف دستم بود. یکی با نوار چسبانده بودش به انگشتم. یاد اصطلاحی افتادم که باباص از خودش درآورده بود؛ پیغام پرتغالی!
این کاغذها همراه آهنگ کوتاهی که با سوت می زد یعنی پیغام مخفی. از آنها که دریانوردهای پرتغالی روی تکهای پوست یا چوب مینوشتند و رد و بدل میکردند. بلند شدم و آبی به سر و صورتم زدم. مامان گفت: «بیا پسرم، چایی ریختم برات!»
قبل از رفتن و نشستن دور سفره، رفتم تو اتاق. سایه هنوز خواب بود. کاغذ آبی را باز کردم و نقاشی باباص را شناختم. دو تکه استخوان به صورت ضربدر و جمجمهی خندهدار دزد دریایی و پرچم سیاه. زیرش هم فینگلیش چیزهایی نوشته بود.
ـ صبح به خیر فرمانده! هر وقت بیدار شدی، زنگ بزن بیام دنبالت. شکمت رو سیر کن از نون و پنیر و گردو. دو تا سیب هم بگذار تو جیبت. بطری آب و اون کلاه لبهدار گنده با عینک دودی یادت نره. سه تا بوق میزنم، بپر بیرون.
نظر خوانندگان
هنوز هیچ نظری درباره این کتاب ثبت نشده است.