یکی بود یکی نبود مجموعهای از هجده داستان کوتاه نوشتهی آتوسا صالحی، نویسنده و مترجم کودک و نوجوان است. تصویرگریهای زیبا و دیدنی این کتاب را نیز سحر خراسانی انجام داده است. نشر پیدایش این کتاب را از مجموعه ادبیات دیگر برای نوجوانان منتشر کرده است.
یکی نبود، یکی بود. در زمانهای جدید، آدمیزاد و بلبل و روباه و کلاغ و خیلیهای دیگر آمدند توی ذهن نویسنده که قصههایی تازه میخواهیم. نویسنده نوشت و نوشت اما این بار نه بز زنگولهپا گول میخورد و نه شیر سلطان جنگل بود و نه لاکپشت در مسابقه برنده میشد…
و اینطوری شد که نویسنده ماند و قصههایی که نه قصه بودند و نه قصه نبودند. و اینطوری شد که کلاغه به خانهاش رسید، اما قصهی ما به سر نرسید.
گزیدهای از کتاب یکی نبود یکی بود
آن روز اولین صبحی بود که گلهای باغ با صدای چهچههی بلبل و آواز گنجشک از خواب بیدار نشدند. آن روز، صدای گریهی گلخراش خرزهره آنها را از خواب پراند. خرزهره آه میکشید و گریه میکرد. گلها که پیش از این هرگز گریهی گلی را ندیده بودند، غافلگیر شدند. گل نسترن گفت: «نشانهی خوبی نیست. شوم است. توفان میشود.»
گل مینا سرش را تکان تکان داد: «پرپر میشویم، همهمان پرپر میشویم، میدانم!» گل خرزهره هنوز داشت گریه میکرد که دل نازک گل سرخ به رحم آمد و گفت:«به جای دلجویی از این بیچاره، نشستهاید غصهی خودتان را میخورید؟ بیایید ببینید این بدبخت، چه به روزش آمده.»
گلهای دیگر که دوست نداشتند در مهربانی از گل سرخ کم بیاورند، دنبال حرفش را گرفتند. گل هفترنگ، رنگ به رنگ شد و گفت: «واقعا باید از خودمان خجالت بکشیم؟ از بس همیشه خندیدهایم، غم دیگران فراموشمان شده!»
نظر خوانندگان
هنوز هیچ نظری درباره این کتاب ثبت نشده است.