کدو قلقهزن از جمله داستانهای قدیمی ایرانی است که این بار با بازنویسی ناصر یوسفی، منتشر شده است. یوسفی نویسندهی نامآشنای ادبیات کودک است که دکتری آموزش و پرورش دارد و مدیریت مؤسسه پژوهشی کودکان دنیا را بر عهده دارد. حسام فطرتی، نیز تصویرگریهای این کتاب را انجام داده است. این افسانه براساس روایتی که در یکی از روستاهای صومعهسرا (گیلان) وجود دارد، بازنویسی شده است.
دخترکی به نام گلاب خانم میخواهد به خانه مادربزرگ برود. در راه حیوانهای مختلفی را میبیند که میخواهند او را بخورند. اما گلاب خانم باید یک جوری از آنها فرار کند…
نشر پیدایش کتاب کدو قلقهزن را از مجموعه افسانههای کهن برای کودکان منتشر کرده است. این مجموعه علاوه بر آشنا کردن کودکان با افسانههای قدیمی ایران، با استفاده از تاثیر افسانه بر ناخودآگاه کودک، او را به سمت تدبیر، تفکر و امیدواری برای حل مشکلات سوق می دهد.
گزیدهای از کتاب کدو قلقهزن
گلاب رفت و رفت تا به جنگل رسید. هنوز چند قدمی نرفته بود که یک گرگ پرید جلو پای او. گلاب ترسید. اما به روی خودش نیاورد و به گرگ گفت: «چرا جلو راهم را گرفتهای؟ مگر نمیبینی به خانه مادربزرگم میروم؟» گرگ گفت: «سلام گلاب خانم! تو کجا، اینجا کجا؟! تک و تنها توی جنگل چه کار میکنی؟! آخ که چقدر گرسنه هستم! صبر کن تا تو را بخورم.»
گلاب با خودش کمی فکر کرد و گفت: «ببین آقا گرگه، من خیلی کوچکم. فقط پوست و استخوانم. اگر مرا بخوری سیر نمیشوی؛ اما میخواهم به خانه مادربزرگم بروم. آنجا پلو بخورم، چلو بخورم، مرغ و فسنجون بخورم، وقتی که خوب چاق و چله شدم، وقت برگشتن اگر مرا دیدی میتوانی مرا بخوری!»
گرگ با خودش گفت: فکر بدی نیست. به همین دلیل به او اجازه داد تا برود.
گلاب خوشحال از اینکه از دست گرگ نجات پیدا کرده بود، به راهش ادامه داد. هنوز خیلی نرفته بود که یک پلنگ پرید جلو پای او.
نظر خوانندگان
هنوز هیچ نظری درباره این کتاب ثبت نشده است.