جزیرهی گنج به قلم نویسنده اسکاتلندی رابرت لوئیس استیونسون و ترجمه مهرداد مهدویان از مجموعه کلاسیکهای خواندنی منتشر شد. جزیرهی گنج یکی از شاهکارهای ادبیات انگلیس است که آثار سینمایی، تئاتر و مکتوب زیادی از آن اقتباس شده است.
داستان این رمان در قرن هجدهم روایت میشود و معروفترین داستان دزدان دریایی در دنیاست.
جیم هاوکینز، پسر نوجوان مهمانخانهدارِ یکی از بندرهای انگلستان، نقشهی یک گنج بزرگ را پیدا میکند و با همراهانش راهی جزیره میشود تا گنج را پیدا کند. گنجی که دزدان دریایی، ملوان یکپا یا همان لانگ جان سیلور، و البته گروه کاپیتان فلینت (همان دزد دریایی مشهور و بدنامِ تحت تعقیب) هم به دنبال آن هستند. جیم نمیداند که در میان خدمهاش جاسوسانی برای کاپیتان فلینت کار میکنند…..
از کتاب جزیرهی گنج
کنجکاوی من به تعببیری قویتر از ترسم بود؛ چون نمیتوانستم یکجا آرام بگیرم، دوباره عقب برگشتم و از پشت یک بوته جلو رفتم. آنجا در حالی که پشت بوته مخفی شده بودم، از جاده تا خود درِ مهمانخانه به اوضاع تسلط داشتم. هنوز کاملاً مستقر نشده بودم که دشمن سر رسید. آنها هفت یا هشت نفر بودند که تند میدویدند انگار که با پاهایشان توی جاده ضرب میگرفتند. مردی هم که فانوس دستش بود چند قدم جلوتر از بقیه میدوید. سه مرد که دست در دست داشتند با هم میدویدند و من حتی از میان مه تشخیص دادم که فرد وسطی همان مرد نابیناست.
فریاد زد: «در را پایین بیاورید!»
دو یا سه مرد جواب دادند: «بله، بله، آقا!»
آنها به مهمانخانهی بنبو حمله کردند درحالی که مرد فانوسبهدست دنبالشان میکرد. لحظهای بعد مکث کردند. صدای پچپچ صحبتهایی را شنیدم انگار که تعجب کرده بودند که چرا در باز است. ولی مکث آنها کوتاه بود چون مرد نابینا دوباره دستوراتی صادر کرد. صدای او بلندتر و رساتر از قبل به گوش رسید که از فرط اشتیاق و خشم گر گرفته بود.
فریاد زد: «داخل، داخل، داخل!»
مرد به خاطر تأخیرشان به آنها لعنت فرستاد. چهار یا پنجنفر دستوراتش را درجا اطلاعت کردند. در حالی که دو نفر با مرد نابینای مخوف بیرون و توی جاده ماندند. آنجا مکثی برقرار شد و صدایی از فرط تعجب به گوش رسید. بعد هم صدای فریادهایی از توی مهمانخانه بلند شد.
«بیل مرده!»
محمد حسین –
یکی از قشنگ ترین کتابایی بود که امسال خوندم
با تشکر